کد مطلب:141941 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:135

امام در صبح گاه عاشورا
سپاه ابن سعد آراسته بود و امام علیه السلام نیز سپاه خود را آراست. چشم امام به سپاه ابن سعد افتاد و دستان خویش را بلند كرد و این گونه خدا را خواند: «اللهم انت ثقتی فی كل كرب، و انت رجائی فی كل شدة، و انت لی فی كل امر نزل بی ثقة وعدة، كم من هم یضعف فیه الفؤاد، و تقل فیه الحیلة، و یخذل فیه الصدیق، و یشمت فیه العدو، انزلته بك و شكوته الیك رغبة منی الیك عمن سواك، ففرجته عنی و كشفته. فانت ولی كل نعمة، و صاحب كل حسنة و منتهی كل رغبة؛ [1] پروردگارا! تو در هر گرفتاری مورد اعتماد من هستی؛ و تو در همه سختی ها امیدم هستی. هر امری كه اعتماد به آن داشته و وعده داده شده ام تنها از جانب تو بر من نازل می شود. چه بسیار ناراحتی كه دل در آن ضعیف می شود و حیله و راه فرار در آن كم می شود و دوست در آن به خذلان و خواری می افتد و دشمن در آن شماتت می كند كه همه از طریق تو نازل شده و من به سوی تو شكوه می آورم، این گلایه، بریدگی از غیر تو و رغبتی است كه به سوی تو دارم. پس در كار من گشایش كن و آن را بر طرف ساز. تو سرپرست هر نعمت و صاحب هر نیكی و نهایت هر رغبت هستی».

امام مركب خود را طلب كرد و بر آن سوار شده و سپس با فریادی رسا بر مردم نهیب


زد: «یا اهل العراق! - و جلهم یسمعون - اسمعوا قولی، و لا تعجلوا حتی اعظكم بما یحق لكم علی و حتی اعتذر الیكم؛ [2] ای اهل عراق! - در حالی كه بیشتر افراد صدای امام را می شنیدند - گوش كنید و عجله نكنید تا شما را به آن چه حق شما بر من است موعظه كنم تا این كه عذر را بر شما تمام كنم».


[1] الارشاد، ج 2، ص 96.

[2] الارشاد، ج 2، ص 97.